نهادهای سنتی جوامع داخل روسیه و سیبری در اواخر قرن هجدهم و آغاز قرن بیستم
سیستم ملت. انجمن مسلمانان بخش اروپایی روسیه و سیبری در سال 1788 توسط دولت روسیه به شکل مجمع روحانیت دینی محمدیان اورنبورگ (یا مخفف آن در زبان روسی: OMDS، مجمع روحانیت دینی مسلمان اورنبورگ) درآمد که بیشتر شبیه سیستم ملت در دولت عثمانی بود. ملت، همان شکل جامع کلیسایی خودمختار است که کارهای روزمره جامعه از جمله امور شخصی افراد هم چون ازدواج، طلاق و ارث را انجام میدهد[1]. بدین ترتیب از سال 1788 قوم تاتار به مجمع روحانیت دینی محمدیان اورنبورگ (OMDS) تعلق یافت. محدودیتهایی در حوزههای دینی برای بسیاری از دولتهای آن زمان وجود داشت. در آن دوره در صورت عدم وجود دولت خودمختار در منطقه، کل استقلال بر اساس پایه مذهبی آن ناحیه مشخص میشد. مسلمانان از اربابان فئودالی که بر ملت حکمرانی میکردند اطاعت نمیکردند، بلکه به صورت مستقیم از حاکمان محلی که توسط دولت در شهرستانها و مناطق گمارده میشدند، فرمان میگرفتند. به همین ترتیب برای اکثریت جمعیت مسلمان، به غیر از نظامیان باشقیری و میشاری، یک دوگانگی در این زمینه دیده میشود. زیرا هم زمان حکومت سکولار به طور کامل در دست دولت قرار داشت، ولی دولت روحانی و معنوی در دست مقامات بهکار گماشته دولت از میان مذهبیان یکتاپرست بود. این طرح با مفاهیم کلاسیک دولت خودمختار دینی متمایز است. ملت شکلی از دولت خودمختار روحانی و مذهبی است. ولی با این حال شهابالدین مرجانی در سال 1880 مجمع OMDS را با نهاد شیخالاسلام در دولت عثمانی مقایسه کرد[2].
بنا بر عقیده فرانسوا ژرژ، شیخ الاسلام در قلمرو عثمانی عالیترین شخصیت مذهبی عثمانی که ناظر بر سازمان قضایی و آموزشی بود، محسوب میشد[3]. شیخالاسلام - لقب رئیس مفتیات و قضات دولت عثمانی بود که معادل آن در جامعه روحانیون اورنبورگ مفتی است. بر خلاف آنچه در روسیه حاکم بود، در امپراتوری عثمانی ملتهای غیر مسلمان حق انتخاب آزاد و مستقل برای سران محلههای ملی را دارا بودند. مؤسسه احکام و دستورات برای مقام روحانیت، یکی از ویژگیهای نهادهای روسی است. متمرکز کردن و وحدت بخشیدن جامعه تحت رهبری رئیس ملت، از مشخصههای جدید این نهادها بود، در حالی که قبلا مفتیات به عنوان سران روحانیت در شهرهای بزرگ و یا داروغه برای دستگاههای منطقهای فعالیت داشتند.
نفس موجودیت OMDS وفعالیتهای آن، مدیریت در جهت تمرکز و کنترل بر ساختار اعضای روحانیون برای مدتی طولانی در بخشی از جامعه، بحث و مناقشهای را به وجود آورد که منجر به جنبشهای وهابی آبیزیف و ویسیف گردید. ایده به کارگیری OMDS برای نیازهای ضروری ملت به صورت مفهومی، تنها توسط شهابالدین مرجانی در سال 1860 طراحی شد و با تلاشهای وی سمت مفتی به رهبر رسمی روحانی جامعه مسلمانان تغییر یافت. سیستم ملت، شکل اصلی وجود جوامع غیر مسلمان مذهبی در چهارچوب دولتهای اسلامی بود. این سیستم در قرن دهم تشکیل شد و به قانون شریعت حکومت، نظم بخشید. طبق این سیستم، حاکم اسلامی اقتدار کامل برروی قلمرو کشورها، سازمانهای نظامی و سیستم مالیاتی را دارا بود. به طورهمزمان، خلیفه به عنوان رئیس جامعه مسلمانان که امت نام داشت، ظاهر گردید. جوامع غیر مسلمان و توحیدی، ملت را تشکیل دادند و حق انتخاب رهبر خود را که پس از انتخاب توسط خلیفه تایید میشد، دارا بودند. از جمله وظایف اسقف توابع و مناطق، حل مسائل داخلی مربوط به زندگی، آموزش و پرورش کودکان و مسائل قوانین کلیسا بود. ایلخان تنها نماینده مشروع ملت در مقابل مقامات دولتی محسوب میشد.
ملت، مالکیت املاک و مستغلات را که متشکل از کلیساها، موسسات آموزشی و خیریه بود، دارار بود. برای جوامع غیرمسلمان این نوع اموال به عنوان وقف شناخته شده میشد. خلیفه به عنوان ضامن ثبات سیستم ملت عمل میکرد[4]. در نتیجه به منظور نظارت بر امور دینی مسلمانان، حاکمانی گماشته میشدند که ترکیب قدرت و حقوق مذهبی و سکولاری و قوانین موجود مربوط به مجازات را به عهده داشتند، درصورتی که این رهبران در میان جوامع غیرمسلمان، تنها مسئول امور نظم و حکم مجازات دینی و کلیسا بودند.
بر طبق نظر عالم اسلامی گوستاو وان گرونبائوم: "حقوق در اسلام مسئله ای شخصی به حساب میآید و نه قلمرویی. بدیهی است که افراد با اعتقادات مختلف و دارای آیینهای متفاوت، باید دارای موقعیتهای حقوقی مختلف باشند، حتی اگر آنها شهروندان یک دولت باشند ...»[5]. وضعیت مشابه را ما در نظام حقوقی و سازمانهای مذهبی اسلامی روسیه که در زمان کاترین دوم تشکیل یافت، شاهد هستیم. کاپلیر تاکید میکند که رابطه متقابل بین افراد با عناوین دولتی از دیگر گروههای قومی نه تنها امپراتوری روسیه را ازنظر ساختار سیاسی با اروپای غربی، بلکه آن را با اتحادیه مشترکالمنافع لهستان–لیتوانی و امپراتوری هابسبورگ نیز متمایز و متفاوت ساخت. نزدیک تر به همه امپراتوری اوراسیایی عثمانی بود. تشابهات موازی زیادی بین امپراتوریهای روسیه و عثمانی وجود داشت و علاوه بر آن هم زمان در زمینه سنتها روابط عملی با دیگر فرهنگها و ادیان نیز شباهتهایی موجود بود.
تقسیم بندی سیستم ملت در امپراتوری عثمانی یک ویژگی طبقاتی را نیز دربر میگرفت. ملت مسلمان در خود یک رده طبقاتی به نام عسکریه(نظامی) داشتند و ملت غیر مسلمان، طبقه رعیت یا همان افرادی که در ارتش مقام و پستی نداشتند محسوب میشدند. مسلمانان حوزه OMDS به انجام خدمت سربازی بر طبق قوانین عمومی میپرداختند، ولی اموال و داراییهای وقف استانهای داخلی توسط قوانین روسیه به رسمیت شناخته نمیشد. بنابراین، بین سیستم ملتهای عثمانی وسیستم نهادها و دستگاه مسلمانان مذهب روسی، تفاوتهای قابل توجهی وجود دارد. همچنین باید خاطر نشان کرد که بین سیستم ملتی دینی قرون وسطی با دیگر نهادهای سیاسی زمان حال که نمونههای آن ملت مسلمان روسیه و قوم تاتار را در برگرفته است، تفاوتهای عمده ای وجود دارد.
تا قبل از تشکیل ارگانهای ملت تاتارشوروی، این مفهوم تنها بخشی از قوم تاتار را دربر میگرفت و در اسامی تقریبا تمام سازمانهای تاتاری کلمه "مسلمان" را در برداشتند. در روسیه به رسمیت شناختن استقلال ویژه دولت خودمختار تاتار نه تنها ثبات وضعیت در داخل مناطق امپراتوری را، بلکه فرصتی برای نفوذ اقتصادی و سیاسی در استپهای قزاقستان و آسیای مرکزی را نیز نیز فراهم میآورد. در انتهای قرن هجدهم توافقی بین نخبگان تاتار و دولت روسیه شکل گرفت. در نتیجه به رسمیت شناختن موقعیت رسمی دین اسلام، مسلمانان نواحی داخلی روسیه و سیبری استقلال مذهبی را در همه اشکال کوتاه مدت دریافت کردند. دستاورد اصلی این دوره، ساختاردهی وسازماندهی همه امور مسلمانان روسیه (به جز مسلمانان ناحیه کریمه) به صورت واحد اداری منسجم به اسم ملت بود. تقریبا همه ملت تاتار کنونی و مدرن، بازماندگان و نسلهای مسلمانان متحد شده در جامعه فوق میباشند.
در عوض نخبگان تاتار ضامن عزت مسلمانان بودند و همچنین امور تجاری و عوامل سیاسی دولت روسیه را در استپهای قزاقستان، آسیای مرکزی و در بسیاری از کشورهای مسلمان دیگر به عهده داشتند.
ترجمه به سفارش بنیاد مطالعات اسلامی روسیه از:
Хабутдинов А. Ю. Институты российского мусульманского сообщества в Волго-Уральском регионе. М: ИД Марджани, 2013. 344 с.
منابع و پانوشتها:
[1]. رعنان، یوری؛ اختلاف و تشکیل صلح در جوامع چندنژادی. نیویورک: 1991، ص17.
Ra’anan Uri. The national fallacy // Conflict and peacemaking in multiethnic societies. N.Y., 1991. P. 17.
[2]. مرجانی، شهابالدین، القسم الثانی من کتاب مستفاد الأخبار فی احوال قزان و بلغار، کازان: 1900، ص285.
[3]. جورجون، فرانسیس؛ از عثمانیان تا ترکان: تولد یک ملت، استانبول: 1995، ص12-13.
Georgeon F. Des Ottomans aux Turks: Naissance d’une nation. Istanbul, 1995. P. 12–13.
[4] متس، آدام؛ رنسانس مسلمانان. مسکو 1996. صص46 و 54؛
Мец А. Мусульманский ренессанс. М., 1996. С. 46, 54.
[5].گرونباوم فون، گوستاو ادموند؛ اسلام کلاسیک: 600-1258؛ مسکو: 1988، صص72-73؛
Грюнебаум фон Г.Э. Классический ислам: 600–1258. М., 1988. С. 72–73.